شهید گمنام
شهید گمنام

شهید گمنام

*زندگینامه امام حسن عسگری در یک نگاه*


طلوع خورشیدی دیگر
امام حسن عسکری در روز جمعه هشتم1 ماه ربیع الثانی سال 232هـ .ق. در مدینه منوره،2 طلوع کرد.
نسبی مطهر
پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در 28 جمادی الثانی، سال 254هـ .ق. در 40 سالگی به دست خلیفه عباسی «المعتز بالله» در شهر سامرا به شهادت رسید و پیکر پاکش در خانه مسکونی آن حضرت به خاک سپرده شد.
مادر گرامیش، «حُدَیث» بانویی بزرگوار، با تقوا و نیکوکار بود. از دیگر نام های او «سوسن»، «سلیل» و «جدّه» است. قبل از آنکه امام هادی(علیه السلام) با آن بانو ازدواج کند، امام جواد(علیه السلام) در وصف او گفت:
«سلیل؛ یعنی بیرون کشیده از هر آفت و پلیدی و ناپاکی (بعد، از آینده او خبر داد و فرمود:) ای سلیل، زود است خداوند به تو، حجت خود را عطا فرماید که زمین را از عدل پر کند، بعد از آنکه از ستم پر شده باشد.»
«حُدیث» با امام هادی(علیه السلام) در سال 231هـ .ق. ازداوج کرد و از ثمرات آن، طلوع خورشید درخشان امام حسن عسکری(علیه السلام) بود.
سیمای امام عسکری(علیه السلام)
آن حضرت از نظر جسمانی و ظاهری، دارای صورتی زیبا و با هیبت بود؛ به طوری که هر کس را به خود جذب می کرد. در وصف آن حضرت گفته اند: «او مردی گندمگون، خوش قامت، زیبا چهره، خوش اندام و جوان بود و شکوه و جلال مخصوص و شکل نیکویی داشت.»
القاب حضرت
امام حسن عسکری(علیه السلام) دارای القاب متعدّد بود که هر یک نشانه ای از کمالات بی کران دریای فضایل وجودی آن حضرت است. القاب آن بزرگوار عبارت است از:
1 . صامت؛ خاموش بودن و جز یاد و ذکر خداوند، تعلیم و تربیت و هدایت کردن، لب نگشودن.
2 . هادی؛ هدایت کننده به راه راست.
3 . خالص؛ پاک از هر پلیدی و آلایش.
4 . زکی؛ پاک نهاد و پاک سرشت.
5 . سراج؛ چراغ راهِ هدایت جویان در تیرگی ها.
6 . تقی؛ پرهیزگار.
7 . عسکری؛ منسوب به عسکر (لشکر)
«عسکری» از مشهورترین القاب آن حضرت است؛ همان طور که امام هادی(علیه السلام) را به این لفظ لقب داده اند. عسکر محله ای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت. خلفای عباسی برای زیرنظر داشتن فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام) ، آن حضرت را در سال 236هـ .ق. از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند و به این خاطر به آن حضرت و فرزندش امام حسن(علیه السلام)  عسکری گفته اند.
از دیگر القاب آن حضرت، که در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز آمده است، عبارت است از:
فاضل، امین، نقی، طاهر، ناطق عن الله، مؤمن بالله، مرشد الی الله، علاّم، ولی الله، خزانة الوصیّین، مهتدی، مضیء، شافی، شفیع، سخی و...
دوران کودکی
امام حسن عسکری(علیه السلام) در خاندان وحی به دنیا آمد و در همان محیط سراسر معنوی رشد و نمو کرد.
دوران کودکی آن حضرت، تحت سرپرستی پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) سپری شد. پدرش چکیده تمام کمالات امامان معصوم و پیامبرگرامی(صلی الله علیه و آله) بود، به امام حسن عسکری(علیه السلام) ، درس ها آموخت و در همان کودکی به او مقامی بس والا بخشید تا جایی که امام هادی(علیه السلام) در حق فرزندش می فرماید: «فرزندم، ابومحمد، اصیل ترین چهره خاندان نبّوت و استوارترین حجت (خدا) است. او بزرگِ فرزندانم و جانشین من است و امامت و احکام به سوی او باز می گردد.»
جلوه ای از کمالات امام(علیه السلام)
یکی از جلوه های روشن کمالات معنوی امام حسن عسکری(علیه السلام) در دوران کودکی، خداترسی آن حضرت بود. نقل شده است که در ایام کودکی امام، شخصی آن حضرت را دید که می گرید و دیگر کودکان به بازی مشغول اند، پنداشت گریه آن حضرت برای اسباب بازی است که سایر کودکان دارند و او ندارد! به امام عرض کرد: برایتان اسباب بازی بخرم؟
امام فرمود: ما برای بازی آفریده نشده ایم.
پرسید: پس برای چه آفریده شده ایم؟
فرمود: برای علم و عبادت.
پرسید: از کجا چنین می گویی؟
فرمود: از کلام خداوند (که در قرآن می فرماید:)
"أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ"
«آیا می پندارید شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟»
آن مرد تعجب کرد و گفت: تو کودکی بیش نیستی و گناه نکرده ای.
فرمود: مادرم را دیدم که با چوب های بزرگ، آتش روشن می کرد ولی موفق نمی شد. از این رو، چوب های کوچک و نازک استفاده می کرد (و با آتش زدن چوب های کوچک و نازک، چوب های بزرگ را آتش می زد) و من می ترسم که از چوب های کوچک جهنمی باشم.
امامت و رهبری
روایات بسیاری از امام هادی(علیه السلام) نقل شده که در آنها بر امامت و رهبری امام حسن عسکری(علیه السلام) تأکید شده است. صَقْربن ابی دُلَف می گوید:
از امام هادی(علیه السلام) شنیدم که فرمود: «امام بعد از من، حسن است و بعد از حسن، پسرش قائم است؛ کسی که زمین را پر از قسط و عدل می کند، همانطوری که از جور و ظلم پر شده باشد.»
علی بن عمر نوفلی می گوید:
«همراه امام هادی(علیه السلام) در حیاط خانه آن بزرگوار بودم؛ پسرش محمد از جلوی ما عبور کرد. گفتم: فدایت شوم، بعد از شما این امام است؟ فرمود: نه، امام شما بعد از من حسن است.»
ابوبکر فهفکی می گوید: «امام هادی(علیه السلام) به من نوشت: پسرم ابو محمد حسن عسکری(علیه السلام) میان افراد خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از نظر خلقت صحیح ترین فرد و از نظر منطق و استدلال، استوارترین آنان است و او ارشد فرزندان من می باشد و جانشین من خواهد بود و سلسله امامت و احکام ما به او منتهی می شود. پس آنچه از من می پرسیدی از او بپرس و آنچه به آن نیازمندی، نزد اوست.»
فعالیتهای سیاسی امام(علیه السلام)
امام حسن عسکری(علیه السلام) در طول زندگی خود، با شش نفر از خلفای بنی عباس3 هم عصر بود دوران امامت شش ساله آن حضرت (از سال 254 تا سال 260هـ.ق.) با سه خلیفه عباسی (المعتز، المهتدی و المعتمد) مقارن و از سخت ترین دورانهای زندگی آن امام معصوم و شیعیان به حساب می آید. چه اینکه خلفای بنی عباس مانند خلفای بنی امیه گرفتار انواع هوس ها و آرزوهای نامشروع شده و حکومت بر مسلمانان را وسیله ای برای خوشگذرانی و رسیدن به مطامع دنیوی خود قرار داده بودند و در این میان، امامان معصوم را سدّ راه خواسته های نامشروع خود می دانستند، بر آنان و شیعیان با شیوه های مختلف؛ ارعاب، حبس، قتل، تبعید، محاصره اقتصادی و امثال آن، سخت می گرفتند. این اعمال فشارها و محدودیتها در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم السلام) ، به اوج خود رسید و شدت آن به قدری بود که آن سه پیشوای بزرگ در سن جوانی به شهادت رسیدند. امام جواد(علیه السلام) در سن 20 سالگی، امام هادی(علیه السلام) در سن 41 سالگی و امام حسن عسکری(علیه السلام) در سن 28 سالگی به دست حاکمان عباسی شهید شدند. و امّا امام حسن عسکری(علیه السلام) دو ویژگی مهم داشتند که موجب ظلم بیش از پیش خلفای بنی عباس بر آن حضرت و شیعیانش شد و آن دو عبارت بود از:

1 . قوت یافتن شیعیان
شیعیان و اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) در سایه تعلیمات و ارشادهای روح بخش و آگاهی آفرین مستمر آن حضرت، روز به روز آگاه تر و منسجم تر شده، رو به قوّت و قدرت می رفتند؛ شیعیانی که اعتقاد راسخ داشتند حکومت بنی عباس مانند حکومت بنی امیه، حکومتی نامشروع است و آن را حق مسلّم اهل بیت می دانستند. خلفای بنی عباس از قوت گرفتن شیعیان هراس داشتند و می دانستند که اگر ارتباط امام حسن عسکری(علیه السلام) با مردم بیشتر شود، به یقین در سایه روشنگری آن حضرت، شیعیان به خود آمده، آماده هرگونه جان فشانی و ایثار خواهند بود و بساط ستم حاکمان عباسی را برخواهند چید. از این رو هرگونه اعتراض را سرکوب می کردند و با انواع شکنجه، حبس، قتل، محاصره اقتصادی، تحقیر و مانند آن، به تضعیف شیعیان می پرداختند.

2 . مسأله مهدویت
خلفای بنی عباس با استفاده به روایات نبوی(صلی الله علیه و آله) خوب می دانستند که از امام حسن عسکری(علیه السلام) فرزندی متولّد شده، ظلم و جور را برخواهد چید و او همان قائم آل محمّد(عج) است. از این رو پیوسته مراقب وضع زندگی آن حضرت بودند و به طور جدّی اخبار منزل آن حضرت را بررسی می کردند تا اگر فرزندی متولد شد، آن را از بین ببرند.

خلفای بنی عباس علیه امام حسن عسکری(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت، دست به اقدامات ذیل زدند:
الف ـ سرکوب شیعیان
حاکمان عباسی، هرگونه اعتراض و حق خواهی را با شدیدترین وجه سرکوب می کردند. در حکومت المعتزّ بالله، بیش از هفتاد نفر از علویان و فرزندان جعفر طیّار و عقیل بن ابی طالب را، که در حجاز قیام کرده بودند، اسیر کرده و به سامرا بردند. شیعیان قم که به حق خواهی اهل بیت(علیهم السلام) برخاسته بودند، توسط والی آنجا موسی بن یحیی، سرکوب شدند. در حکومت المعمتد بالله نیز گروهی دیگر از علویان به شهادت رسیدند و برخی از آنان به فجیع ترین وضع کشته می شدند، تا آنجا که پس از کشتن، دست و پا و گوش و بینی آنها را می بریدند.
کشتار مخالفان، زندان، تعقیب، محاصره اقتصادی و در یک کلام، ظلم و ستم های حاکمان عباسی آن چنان فراوان و گسترده بود که هر حق طلبی را با کمترین بهانه ای سرکوب می کردند و بسیاری از شاعران وضعیت نامطلوب زمان خود را به این مضمون بیان می کرده اند که: آشکارا ستم می کنند و مردم پیوسته در هراسند.
ب ـ قطع ارتباط شیعیان با امام
از جمله اقدامات ستمگرانه حاکمان عباسی، تحت تعقیب قرار دادن شیعیان و کسانی بود که به نحوی می خواستند با امام حسن عسکری(علیه السلام) رابطه برقرار کنند. از این رو دوستداران و شیعیان، به سختی می توانستند با آن حضرت در تماس باشند؛ بگونه ای که گاه مدت ها منتظر فرصت مناسب می ماندند تا با امام ملاقات کنند و یا از باب تقیه، شیعه بودن خود را انکار می کردند تا مبادا مورد بازجویی قرار گرفته، گرفتار شوند و گاه شغل خاصی را انتخاب می کردند تا بتوانند رابطه خود را با امام حفظ کنند؛ مثل عثمان بن سعید عمری که به روغن فروشی روی آورد.
ابوالقاسم کاتب می گوید: «مردی از علویان در زمان امام حسن عسکری(علیه السلام) ، در طلب معاش از سامرا بیرون آمده بود و به سوی غرب ایران می رفت، یکی از دوستداران امام حسن عسکری(علیه السلام) از اهالی حلوان (سر پل ذهاب)، به او برخورد و پرسید: از کجا آمده ای؟ گفت: از سامرا. پرسید: آیا فلان محلّه و فلان کوچه را می شناسی؟ گفت: آری. پرسید: از حسن بن علی خبری داری؟ (آن فرد علوی از روی احتیاط) گفت: نه! پرسید: برای چه به ایران آمده ای؟ گفت: برای کسب درآمد.
حلوانی گفت: من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با من به سامرا بیا و مرا به خانه امام حسن عسکری(علیه السلام) برسان. علوی نیز پذیرفت و او را به منزل امام رساند.»
این واقعه نشان می دهد که ملاقات با امام بسیار سخت بوده است؛ به طوری که برخی از شیعیان برای تحقّق دیدار، حاضر بودند ثروت خود را نیز بدهند.
ج ـ مراقبت بر اعمال امام
خلفای عباسی، آنچنان از نفوذ و موقعیت مهمّ اجتماعی امام حسن عسکری(علیه السلام) در هراس بودند که علاوه بر ایجاد محدودیتهای گسترده و مستمر، هر هفته، در روزهای دوشنبه و پنج شنبه، آن حضرت را به دربار احضار می کردند تا از ارتباط مؤثر آن حضرت با شیعیان بکاهند.
د ـ زندانی کردن امام
پافشاری امام حسن عسکری(علیه السلام) در راه حق و عدالت و سازش ناپذیری آن حضرت با خلفای ستمگرِ عباسی، همواره موجب کینه توزی و شدت عمل آنان نسبت به آن حضرت می شد. از همین رو، آن حضرت را بارها زندانی کردند. المهتدی بالله، خلیفه عباسی، در سال 255هـ . ق. دستور بازداشت امام(علیه السلام) را صادر کرد و به صالح بن وصیف سپرد تا آن حضرت را زندانی کند و بر وی حضرت سخت گیرد. و یک بار دیگر آن حضرت در زندان «عزیر» از وابستگان ظالم خلفای عباسی محبوس شد. او بر امام سخت می گرفت و آزار می رساند؛ روزی زن عزیر به او گفت: «از خدا بترس، تو نمی دانی چه شخصی در منزل توست! (آن زن عبادت و شایستگی امام را بیان کرد) و گفت: از ستمی که بر او روا می داری بر تو می ترسم. عزیر گفت: به خدا قسم او را در میان درندگان می افکنم. او پس از آنکه از مقامات بالا اجازه گرفت، امام را به میان درندگان افکند و شکی نداشت که درندگان، آن حضرت را هلاک می کنند، اما وقتی به سراغ امام آمد او را سالم یافت در حالی که مشغول نماز بود و درندگان اطراف او را گرفته بودند؛ از این رو دستور داد تا آن حضرت را به زندان برگردانند.»
امام حسن عسکری(علیه السلام) در زمان خلافت المعتمد بالله نیز زندانی شد. آن حضرت همراه برادرش جعفر، نزد علی بن جرین زندانی شدند. خلیفه پیوسته از وضع امام جویا می شد. روزی از علی بن جرین، زندانبان امام از احوال آن حضرت گزارش خواست. او در جواب گفت: روزها را روزه می گیرد و شبها را به نماز و عبادت می گذراند.
تدابیر امنیتی در مورد امام عسکری(علیه السلام)
امام حسن عسکری(علیه السلام) با درایتی کم نظیر، در برابر ستم حاکمان عباسی ایستاد و در حفظ اسلام و شیعیان کوشید و در این راه متحمّل زحمات بسیار شد. اقدامات آن حضرت عبارت بود از:
الف ـ ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان
شهرهای کوفه، مدائن، یمن، بغداد، ری، آذربایجان، نیشابور، قم، سامرا، گرگان و بصره از پایگاه های شیعیان بودند و حاکمان عباسی بیشترین حساسیت را به این شهرها داشتند و همواره می کوشیدند دوستداران مکتب اهل بیت را در تنگنا قرار دهند. امام(علیه السلام)برای حفظ شیعیان این مناطق، شبکه ارتباطی قوی ایجاد کرد؛ زیرا گستردگی و پراکندگی مراکز تجمّع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منطقی را ایجاب می کرد تا
پیوند شیعیان را با حوزه امامت و نیز ارتباط آنان با یکدیگر برقرار سازد و از این رهگذر،
آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کنند. آن حضرت نمایندگانی از چهره های درخشان و شخصیتهای برجسته شیعه برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و به وسیله آن با شیعیان ارتباط مستمر برقرار کرد؛ از جمله این نمایندگان، ابراهیم بن عبده، نماینده امام در نیشابور و احمدبن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری نماینده آن حضرت در قم بودند.
ب ـ فعالیتهای سرّی
داوود بن اسود، خدمتگزار امام حسن عسکری(علیه السلام) می گوید:
«روزی امام مرا خواست و چوب مدوّر و بلند و ضخیمی مانند پایه در، به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده. من چوب را گرفته، راهی شدم. در راه به آب فروشی برخوردم، قاطر او راه مرا بست. آب فروش از من خواست، حیوان را کنار بزنم، من نیز چوب را بلند کردم و به قاطر زدم، در این حال چوب ترک خورد و من وقتی محل ترک خوردگی آن را نگاه کردم، دیدم نامه های زیادی در درون چوب جاسازی شده است.»
این جریان نشان می دهد که آن حضرت فعالیت گسترده و در عین حال سرّی را در جهت مقابله با توطئه ها و ستم های خلفای عباسی انجام داده است.
ج ـ تشکیل جلسات توجیه سیاسی
با وجود همه فشارها و محدودیتهای فراوانِ دستگاه حاکم، امام حسن عسکری(علیه السلام)برای تقویت بنیه اعتقادی و توجیه سیاسی و آگاهی شیعیان نسبت به وظایف خود، مکانهای متعددی از خانه های شیعیان در سامرا را معین کرد و از شیعیان می خواست تا در آن جلسات، بعد از نماز عشا حاضر شده، مشکلات و مسائل خود را حضوری به محضر امام عرضه کنند که این مسأله در ایجاد آگاهی و رفع شبهات بسیار مؤثر بود. همان طور که عبیدالله وزیر معتمد عباسی به استحکام عقیده و توان سیاسی شیعیان اعتراف کرد و برنامه های حکومت عباسی بر ضد آنان را ناکافی و بی اثر دانست،
عبیدالله در جواب جعفر، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام) که بعد از شهادت آن حضرت، به او پیشنهاد رشوه 20 هزار دیناری کرد تا او را به عنوان جانشین امام معرفی کند، با پرخاش گفت:
«احمق! خلیفه عباسی به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می دانند، آن قدر شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند ولی نتوانست و با تمام کوششهای فراوانی که کرد، توفیقی به دست نیاورد. اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به (معرفی تو از ناحیه) خلیفه و غیر خلیفه نیست و اگر چنین مقامی نداری، کوشش ما برای تو بی فایده است.»
د ـ هشدار و راهنمایی شیعیان
از اقدامات مهم امام حسن عسکری(علیه السلام) که بیشتر اوقات با معجزات و کرامات آن حضرت همراه می شد، اطلاع رسانی و آگاه کردن شیعیان از خطرات جانی بود که از ناحیه حاکمان عباسی متوجه آن شده بود. نمونه های این اقدامات بسیار است. ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری می گوید: «ما چند نفر در زندان بودیم که امام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان مردی جمحی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه او شد و فرمود: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم که در چه زمانی آزاد خواهید شد. بعد از بیرون رفتن آن مرد، فرمود: این مرد از شما نیست از او حذر کنید. او گزارش شما را و هر چه را که شما با هم گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است و هم اکنون در میان لباس های اوست. یکی از حاضران لباس های او را تفتیش کرد و گزارش را یافت که مطالب مهم و خطرناکی را درباره ما نوشته بود.»
راوی می گوید: «ما گروهی بودیم که وارد سامرا شدیم و در پی فرصتی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه ببینیم. در این هنگام نامه ای به این مضمون از طرف امام به ما رسید که: (اگر من از خانه خارج شدم) هیچ کدام از شما بر من سلام نکند، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند؛ زیرا برای شما خطر جانی دارد.»
عبدالعزیز بلخی می گوید:
«روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروش ها نشسته بودم و امام حسن عسکری(علیه السلام) را که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد، دیدم. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خداست، او را بشناسید ولی با خود گفتم: در این صورت مرا می کشند! وقتی امام به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که: سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بر پاهای آن حضرت بوسه زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی (که شیعه هستی) کشته می شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم، فرمود: باید رازداری کنید و گرنه کشته می شوید، خود را به خطر نیندازید.»
وصایای امام به شیعیان
امام حسن عسکری(علیه السلام) خطاب به شیعیان چنین پیام دادند:
«شما را به تقوای الهی، پرهیزگاری در دین، کوشش در راه خدا، راستگویی، ادای امانت به آنکه چیزی به شما سپرده است؛ خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار، طول دادن سجده ها و رفتار خوب با همسایگان ـ که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدان مبعوث شده است ـ سفارش می کنم.
در میان جماعت آنان (اهل سنت)، نماز بخوانید، مردگان آنها را تشییع کنید، از بیمارانشان عیادت کنید و حقوق آنان را بپردازید.
هنگامی که کسی از شما در دین پرهیزگار باشد، در گفته هایش راست بگوید، امانتداری درستکار باشد و با مردم خوش خُلقی کند، می گویند: او شیعه است و این مرا خشنود می کند.
از خدا بترسید و زینت ما باشید نه خار چشم ما، هر نیکی را به سمت ما آورید و هر زشتی را از ما دور کنید. هر خوبی که گفته می شود، در ماست و هر بدی که به ما نسبت داده می شود ما از آن دور هستیم. حق ما در کتاب خداوند، مخصوص و پیوند ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آشکار و طهارت ما به وسیله پروردگار، عیان است. (به طوری که) کسی جز ما نمی تواند چنین ادعایی کند مگر دروغگو.
همواره نام خدا را به یاد آورید و مرگ را فراموش نکنید. پیوسته قرآن بخوانید و بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستید که صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، ده حسنه دارد. وصایای مرا حفظ کنید. شما را به خدا می سپارم و به شما سلام  می رسانم.»
امام حسن عسکری(علیه السلام) در نامه ای خطاب به ابوالحسن علی بن حسین بن موسی معروف به ابن بابویه قمی مردم را به هر آن چه که تأمین کننده کمال آنها است، دعوت می کند. متن نامه چنین است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان، سفارش می کنم (تو را) به پرهیزکاری در پیشگاه خدا و بر پاداشتن نماز و پرداخت زکات؛ زیرا نماز کسی که زکات نمی پردازد، پذیرفته نیست.
و به تو سفارش می کنم که از خطای مردم درگذری و خشم خویش را فرو بری و به خویشاوندان صله و رسیدگی نمایی و با برادران مواسات کنی و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی و در برابر نادانی و بی خردی افراد، بردبار باشی و در دین ژرف نگر و در کارها استوار و با قرآن آشنا باشی و اخلاق نیکو پیشه سازی و امر به معروف و نهی از منکر کنی. خدای متعال می فرماید: "لا خَیْرَ فِی کَثِیر مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَة أَوْ مَعْرُوف أَوْ إِصْلاح بَیْنَ النّاسِ..." در بسیاری از سخنانشان با هم، خیری نیست مگر کسی که به صدقه دادن یا نیکی کردن یا اصلاح میان مردم فرمان دهد.
از همه بدی ها و زشتی ها خودداری کن و بر تو باد که نماز شب بخوانی، همانا پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) سفارش کرد که: «یا عَلِیُّ عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ، وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاةِ اللَّیْلِ فَلَیْسَ مِنَّا...» ؛ ای علی، بر تو باد خواندن نماز شب، بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب و کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست.
پس به وصیت من عمل کن و به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم همانطور عمل کنند.
بر تو باد که صبر و شکیبایی ورزی و منتظر فرج باشی، همانا پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرمودند: برترین اعمال امت من، انتظار فرج است. پیوسته شیعیان ما در حزن و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام قائم(علیه السلام) ) ظاهر شود، همان که پیامبر(صلی الله علیه و آله)بشارت داد زمین را از قسط و عدل پر می کند؛ همچنانکه از ظلم و جور پر شده است.
ای بزرگمرد و مورد اعتماد من، صبر پیشه کن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آنِ خداست که بزرگان خود را وارث آن می سازد و سرانجام نیکو، برای پرهیزکاران است.
سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد! "حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ" ، "نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ".»
شهادت
معتمد عباسی نفوذ معنوی و علمی امام حسن عسکری(علیه السلام) در جامعه را به خوبی درک کرده بود. وی می دانست که ادامه حیات آن حضرت همراه با سرنگونی حکومت ظالمانه او خواهد بود. از این رو تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و مخفیانه توسط عمال خود در اوّل ربیع الاول سال 260هـ . ق. آن بزرگوار را مسموم نمود و امام حسن عسکری(علیه السلام) بعد از چند روز درد مسمومیّت در هشتم ربیع الاول سال 260هـ.ق. به شهادت رسید.
خلیفه عباسی و عاملان او سعی زیادی به کار بستند تا مرگ آن حضرت را طبیعی جلوه دهند، ولی این حقیقت بر شیعیان مخفی نماند. به هر حال خبر شهادت آن حضرت در سامرا، به زودی پیچید. مردم به حرکت درآمدند و شهر سراپا فریاد و ناله گردید. بازار و مغازه ها بسته شد. خواص و عوام حتی از درباریان و مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) در تشییع جنازه آن حضرت شرکت کردند و حضرت حجت بن الحسن العسکری(علیه السلام) بر جنازه آن حضرت نماز خواند.
ابوالادیان پیک مخصوص امام حسن عسکری(علیه السلام) می گوید: «وقتی پیکر امام حسن عسکری(علیه السلام) را غسل و کفن کرده، در تابوت گذاشتند، جعفر (برادر امام) پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد و وقتی خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشین وی قدری با هم فاصله داشت (از اتاق مشرف بر حیاط منزل امام) بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافه اش دگرگون شده بود، کنار رفت، آن کودک (امام قائم عج) بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادی(علیه السلام) دفن کردند.»